English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3668 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
stepped lines U خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
fosterage U گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
integrating U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrate U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
heart broken U دل شکسته
fragmentary U شکسته
disrupted U شکسته
shakiest U شکسته
shakier U شکسته
running hand U خط شکسته
heartsick U دل شکسته
wrecked U شکسته
cursive U خط شکسته
zigzags U شکسته
fragmental U شکسته
zigzagging U شکسته
fracted U شکسته
heartbroken U دل شکسته
zigzagged U شکسته
zigzag U شکسته
broken U شکسته
shaky U شکسته
downhearted U دل شکسته
in pieces U شکسته
puncturing U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
castway U کشتی شکسته
cauliflower ear U گوش شکسته
modesty U شکسته نفسی
raddled U شکسته شده
wrech U کشتی شکسته
punctured U شکسته شدن
distort U شکسته شدن
doddered U شکسته سست
fracture U سطح شکسته
fractured U سطح شکسته
fractures U سطح شکسته
fracturing U سطح شکسته
framentary U شکسته ناقص
sherd U کوزه شکسته
a broken arm U بازوی شکسته
flinders U قطعات شکسته
distorts U شکسته شدن
puncture U شکسته شدن
orthopaedics U شکسته بندی
broken stone U سنگ شکسته
orthopedics U شکسته بندی
chevron U پرانتز شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
osteopathist U شکسته بند
fyloft U صلیب شکسته
taxis U شکسته بندی
shard U کوزه شکسته
bone setter U شکسته بند
ballast U مصالح شکسته
bonesetter U شکسته بند
bone setting U شکسته بندی
to run upon the rocks U شکسته شدن
red short U شکسته سرخ
deject U دل شکسته کردن
cold short U شکسته سرد
shatters U قطعات شکسته
shatter U قطعات شکسته
shards U کوزه شکسته
hot short U شکسته گرم
wrecked U کشتی شکسته
split screen U صفحه شکسته
german giant swing U افتاب شکسته
giant circle U افتاب شکسته
broken U شکسته شده
split-screen U صفحه شکسته
crushed stone U سنگ شکسته
haken kreuz U صلیب شکسته
angle bracket U پرانتز شکسته
milieus U اطراف
parties U اطراف
from the four winds U از اطراف
environs U اطراف
environment U اطراف
milieux U اطراف
milieu U اطراف
environments U اطراف
refracted U شکسته شدن نور
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
infirmly U بطور علیل یا شکسته
refracting U شکسته شدن نور
refract U شکسته شدن نور
agmatology U علم شکسته بندی
potsherd U تکه سفال شکسته
brokenly U بطور شکسته یا بریده
jargon U سخن دست و پا شکسته
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
splint U وسایل شکسته بندی
pulled U شکسته شده افتاده
refracts U شکسته شدن نور
humblest U شکسته نفسی کردن
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
broken hardening U سخت گردانی شکسته
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
chippings U سنگ شکسته ریز
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
shipwreck U کشتی شکسته شدن
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
cast away U کشتی شکسته مطرود
zircon U سخن دست و پا شکسته
humble U شکسته نفسی کردن
splint U چوب شکسته بندی
brick ballast U مصالح شکسته اجری
edge zone U اطراف لبه
sides of the question U اطراف موضوع
architrave U گچبری اطراف در
pericardium U اطراف قلب
periderm U پوست اطراف
go around <idiom> U به اطراف سفرکردن
vicinity U در حدود در اطراف
wry U به اطراف چرخاندن
wryly U به اطراف چرخاندن
pappus U کلاله اطراف گل
gravesides U اطراف قبر
graveside U اطراف قبر
mess around <idiom> U دو رو اطراف بازیکردن
ambient noise U صدای اطراف
about U در اطراف نزدیک
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
swastika U صلیب شکسته المان نازی
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
parties U متداعیین اطراف دعوی
atmospheres U فضای اطراف هرجسمی
barnyard U محوطهء اطراف انبار
seaward U اطراف دریا روبدریا
look round U اطراف کار را دیدن
to look a bout U اطراف کار را پاییدن
black eyes U سیاهی اطراف چشم
quayside U زمین اطراف بارانداز
sea chest U مکندههای اطراف ناو
touchline U خط اطراف زمین فوتبال
barnyards U محوطهء اطراف انبار
port U ریل اطراف ناو
atmosphere U فضای اطراف هرجسمی
black eye U سیاهی اطراف چشم
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
areola U محوطهء کوچک اطراف چیزی
reel U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
balteus U [نواری در اطراف بالشتک قوسی]
heat muff U پوشش اطراف پنجه اگزوز
reels U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
snaking U تورگیری اطراف توپ ناو
reeling U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
periosteal U واقع در اطراف ضریع استخوان
whisker U موی اطراف گونه وچانه
greater U شهر و حومه و شهرکهای اطراف آن
reeled U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
drop leaf U رومیزی اویخته از اطراف میز
frame U و مرز اطراف فضای پنجره
boundry lines U خطوط اطراف زمین والیبال
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> U بادقت مراقب اطراف بودن
sword dance U اجرای رقص در اطراف شمشیر
whiskery U موی اطراف گونه وچانه
safe distance U مسافت امن اطراف مین
paraselene U روشنایی اطراف هاله ماه
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
mauling U گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
maul U گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
ambience U نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
cross pointing U ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
mauled U گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
burg U حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
thistledown U پرز اطراف گلهای خاربن یا ژاژ
mauls U گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
ambiance U نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
ambient U متوسط دمای طبیعی اطراف یک وسیله
aureola U هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
aureole U هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1pedal pamping
1گج
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1Formation Process
1meaning of taking law
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
3biotargeted
2to keep someone up
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com